بند کفشهایت را بسته ای؟

میروی مراسم ختم درون مسجد مینشینی قرآن میخوانی و میدانی یک نفر از دنیا رفته

است ولی هیچ به مردن فکر نمیکنی و این خود یک مرگ است و مرگبارترازآن اینکه

رانی را سر میکشی و چون اصلا به مردن فکرنمیکنی فاتحه خواندن هم از یادت می رود

و تو مرده ای و خود نمیدانی و نمیدانی که لطف خداوند است که دم و بازدم میکنی

حتی صدای قلب خودت را هم نمیشنوی

تو کجای این خاک ایستاده ای؟

بند کفشهایت را بسته ایی یا اصلا کفشهایت بند ندارد

از چه میترسی؟؟ازاین که خلوتت را با شخصیتت اشتباه بگیرن؟؟

هان؟؟؟؟

شاید برای تو این اشتباه گرفتن خیلی سنگین باشد

نمیدانم هروز که میگذرد به عمرم اضاف میشودیا  کم !!

می گویند خلق یک اثر درد دارد ،درد زائیدن درد زایمان و تو درد میکشی که خلق کرده

باشی و نمیدانی وقتی خلق کردی روز شمار مرگ اثر آغاز میشود

یک روز دو روز سه روز و .....

بهرحال تو زندگی و مردن را هردو به او هدیه داده ایی


وحید

الان




نظرات 12 + ارسال نظر
کنجیر پنج‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:39 http://konjir73.blogfa.com

سلام
همه ی ما یه روز رفتنی هستیم!!
چقدر خوبه که تو ااین دنیا از خودمون اخلاق خوب و عزیز بودن را جا بزاریم تا هر کسی که به یادم بیفتد همیشه بهترین چیزای خوب را پیش خودش تصور کند.
و مرگ ترسناک است.
خدا همه ی رفتگان را بیامرزد
مطلب جالبی بود

فقط و فقط کنجیر

سلام کنجیر
اخلاق خوب یا همون نام نیکو تنها چیزیست که باقی میماند
البته همین اخلاق و رفتار هم در نگاهای مختلف متفاوت است و تنها معیار سنج اخلاق وجدان است
سپاس از حضورت

....کی!!!!مو؟؟؟؟ پنج‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 21:09 http://helyleh1.blogfa.com

داداش من بدون کفشم.ولی کمربندمو بستم.مرگ قابل پیش بینی نیست.....پس باید حسابی با زندگی حال کرد....همه جوره!!!!!

......کی!!!!مو؟؟؟؟

داداش بدون کفش هم میشه ولی خار پاتو داغون میکنه و عقب میفتی ، قابل پیش بینی نیست ولی اگه این حال کردن مزاحم حال کردن دیگرون نشه یعنی به نوعی مردم آزاری یا خود آزاری نباشه خوبه !!!
در این صورت سی خوت حال کن

حاجی جمعه 29 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 22:58 http://bishehr.com

چه طوری وحید
.
خیلی حرف است!!
...نمیدانی وقتی خلق کردی روز شمار مرگ خلقت را آغاز کرده ای..
یک روز دو روز سه روز و .....
.
مرحمت زیاد

مخلصم حاجی
.
بله

فرشته شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 00:54

سلام
دلم سیتون تنگ شده ببینمتون
آغا مو کفشم چسب داره از ای راحتیا. راحت پا کنیم راحت زندگی کنیم قطعا راحت هم همه چی جا می زاریم و میریم
فقط بعضی وقتا سرگیجه از پا درت میاره

دلم هوا کرد فردا صبح کفش بندی اسپرتم دربیارم پا کنم، حالا اگه اتفاقی دیدمت نشونت میدم

سلام فرشته خوبی؟
اگه خدا بخواد از چهارشنبه بعدی نه چهارشنبه بعدیش میام سرکلاس اونوقت میبینیمون
قبولت دارم، با ای حرفت مو هم به ای فکر افتادم ازحالا فقط دنپی پا کنم اونم انگشتی که راحت پا کنم راحت زندگی کنم و قطعا راحت هم ولش کنم
سرگیجش هم جز شیرینی های زندگیه
با کفش بندی اسپرتت چهارشنبه بیو سر اجرامون تا ببینمت و البته کفش اسپرتت هم زیارت کنم :

فریده خانوم یکشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 20:32

مرگ من روزی فرا خواهد رسید
روزی از این تلخ و شیرین روزها
روز پوچی همچو روزان دگر
سایه ای ز امروزها ، دیروزها
...
رانی نوش جونت ... گوارای وجودت ... این تکه ی بیخیالی و رانی خوردن رو خوب گفتی ... کفش هام بند نداره ... ولی به فکر اون دنیا هم هستیم . اونقدرا هم غافل نیستیم ...
این نوشته رو خیلی دوست داشتم ... مرسی ...

به به آخر ما یه چیزی نوشتیم که فریده خانم خوشش بیاد و منت بذارند و لطف بکنن و نظر بدن
چشم ما روشن
..
نظر لطفته

مجتبی یکشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 21:25 http://sekonje.mihanblog.com

احسنت وحید
واقعا زیبا بود

چاکریم بوا
نظر لطفته

م.الف دوشنبه 1 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 19:36 http://http://dar-b-dar-heleyleii.blogfa.com/

این رفتنها
عادتی شده است
نمیدانند دنیا دنیا میرود
دنیای دختران و پسران
دنیای زیبای احساسات
باز دنیای رقم میزنند
بی هیچ عاطفه ای.
م.الف

سپاس زیبا بود

فریده جمعه 5 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 23:03

به به ... به به ... دست دست دست ...
هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا(اینا بخاطر تئاتر موفقیت آمیز آقا وحید)
دوست عزیز ، دیدنت مایه ی افتخارم بود
دیدن تئاترتون هم و موفقیتتون باعث افتخار بود
وحید ... چرا خب؟!
چرا به خودت اینقدر سخت میگیری که اینقدر ضعیف شدی؟
نگرانت شدما ... (الکی ... بیخودی ...)
بگو دختر مگه بیکاری؟!
دوست دارم موفق ترین بشی ...
ولی لطفا مواظب خودتم باش ... روح و احساس خیلی مهمه ، قبول...
ولی جسم هم مهمه ... مواظب خودت باش ...
این یه دستوره!!! بهله ...
راستی همیشه ی روزگار بی معرفتی ... حتی اگر سالها هم بگذره ... اینم بهله !!!
یا حق ... پسره خوبه روزگار ...

ممنون فریده خانم
نظر لطفته
مو نفهمیدم در کل میخی تعریفم بدی یا میخی بزنی
ولی بازم ممنونم از این هم لطف و ممنون که وقت گذاشتی برای دیدن تئاتر
یا حق

رحمت الله حسن ابراهیمی یکشنبه 7 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 13:38

دست مریزاد عمو جان. از کارگردانی بی نقصت شنیدم.امید من سرافرازی های بیشتر توست.

ممنون عمو جان ما هرچه یادگرفتیم از بزرگی شماست

سیداکبرموسوی دوشنبه 22 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 14:51

سلام وحید مثل شیر!!!!!!!
بارها اومدم و دلم به نوشته خودم راضی نشد و بی کامنت رفتم دو بار هم که آمدم و برای خاکستری و بند کفش کامنت گذاشتم که نمیدونم چرا به دست ششما نرسیده!!!!!!!!!!
چون وقت کم است می گویم: بند کفشهایت را ببند خاکستری!!!

بازم سلام
سید اگه تو تا فردا کامنت بذاری مو هم تا فردا میشینم جوابت میدم
اونا هم که دس مو نرسیده کار اسرائیل و آمریکا بوده !!!
آدمای خاکستری بند کفشهایشان بسته است ولی سیاه ها و سفیدها بازشان میکنن لامصبا

علی دوشنبه 22 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 21:43 http://mygolf.blogsky.com

سلام وحید
افرین
نوشته ای زیبا بود
ولی خیلی خوبه تو مراسم رانی میدنا
افرین زیبا بود گلم

سلام پسر چطوری بوا خوبی؟؟
سپاس
ها بوا رانی میدن در حد تیم ملی بلغارستان

آرام چهارشنبه 27 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 00:49

بند کفشام رو همیشه محکم بستم تا کفش تو پاهام در نیاد.
این متنت یه چیز دیگه بود کارگردان.

تو پاهات کوچیکه
نظر لطفته

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد