دیروز امروز نیست

در آغاز هیچ نبود کلمه بود و آن کلمه خدا بود

دیروز پانزدهم بود و امروز شانزدهم و این نشون میده که یه روز از دیروزگذشته و دیگه دیروز

به تاریخ پیوسته و دیگه دیروز ی وجود نداره ودیگه امروز دیروز نخواهد بود.

ثانیه ها در پی هم می آیند و می روند و قدرتی نیست جلویشان را بگیرد.

و تو هم قدرت نداشتی جلوی دیروز را بگیری و دیروز جلوی چشمانت از کنارت گذشت،گذر

زمان را دوست داشتی ، در طی سالهای گذشته روزهایی بودند که گذشتند مثل دیروز.

گاهی مجبوری در سطح بمانی بخاطر اینکه عمق را فراموش کنی وچه لذتی دارد در سطح

ماندن برای فراموشی عمق ، واین را بارها تکرار میکنی تا اینکه متوجه میشوی به سطح

عادت کرده ایی و عمق را فراموش !!

خود را درون مسجد میبینی ، آشنایی فوت کرده ، یک فاتح تنها کاریست که از دستت بر

می آید!!  حس میکنی که همه چیز در همین نزدیکی هاست .

قرآن تعارف میکنند برای خواندن ، تعارفشان را رد میکنی ، حاجی درگوشی بهت میگوید

وحید که اهل قرآن نیست ، تو میگویی : بله بگویید انجیل بیاورند، هردو لبخند میزنید

و به صدای قرآن گوش میدهید.

فکر میکنی تا بحال خدا دوستت نداشته ، وقتی اتفاقات چندسال اخیر را مرور میکنی

متوجه میشوی تازه خدا نبست به تو تبعیض هم قائل شده !!

حضور حاجی در کنارت ناخوداگاه ذهنت را بطرف چرکو جهت میدهد ، آن فضا ربطی به

طنازی یا شیطنت های جدید چرکو ندارد ولی جلوی ذهن را نمیشود گرفت!

واما امروز دیروز نیست!!پیامکی روی گوشیت نقش میبندد"روزها تکرار میشنود باز،اما،

اما تکراری نمیشوند!!

بیرون از مسجد رحمان را میبینی برعکس همیشه لبخند بر لبانش نیست ، دلهره داری

با دلهره خود را به عصر میرسانی ، محبوبه از بزرگی مستوره داستانی ساخته به بزرگی

مستوره !!زهرا دارد بزرگتر میشود و با خودش کلنجار میرود ، باز دلهره داری ، مسعود را

میخواهی که در یک عصر طوفانی که دریا دیوانه شده تورا تا کنار دریا همراهی کند.

دنیای زیبای مسعود دلهره ات را کاهش می دهد و بعد صدای اذان مغرب تورا از نو میسازد.



پانوشت :

این رو دیروز نوشتم ولی وقت نشد همون دیروز بزارم وبلاگ

پس خیلی توی تاریخ ها گم نشید

ببخشید کمی طولانی شد


وحید

شانزدهم هزاروسیصدو نود دو ساعت یازده و چهل هشت دقیقه تا هنگام تاریکی شب


نظرات 14 + ارسال نظر
زهرا شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 23:41 http://www.msa5.blogfa.com

قطعا دیروز امروز نمیشود...ودیروزها امروز نمیشوند....اما گاهی ،خاطرات این دیروزها در ذهن آدم هی تکرار وتکرار میشود انگاری که همین امروز وهمین لحظه میشود این دیروزها!!!!......خوب زمان جلودار این دیروز وامروز نیست...اما خاطره چرا...به نظر من زمان هر چقدر هم بگذرد خاطرات رفتنی نیستند......خاطرات تکرار میشوند....در ذهن من...در ذهن تو...
واینکه خدا همه را دوست دارد...
و سلام وحید

...
..
.
سلام زهرا
آره خاطره ها تکرار میشوند
با یک روز خاطره میشه صدسال زندگی کرد
خاطره ها تنها راه برای شکست زمان در ذهن من و تو هستند و هرکس که بخواهد
.
..
...

علی یکشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 00:24

درود
دوست ندارم ولی هی مجبورم قولمو بشکونم واسط کامنت بزارم
یادمه پارسال هم چنین نوشته ای داشتی..
اره دیروز امروز نیست اما امروز همان رفتار دیروزست.
رفتار دیروز میشود اغاز فردا و اغاز فردا میشود خاطره پس فردا
نوشته ات بوی رهایی می دهد بوی نزدیکی بوی جدایی.
زیبا بود اما طولانی
همین
اخییییییییییییییییییش
بدرود

صد درود
ایشالله کم کم علاقه پیدا میکنی ولی بازم ممنون منت گذاشتی عزیز دل بابا.
نوشته هایم را نمیدانم بوی چه میدهد ولی زندگی همین است
بدرود

حاجی یکشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 08:27

وحید بسیار عالی!
اگر تو دانش آموز بودی و من معلم، برای این نوشتهات، مهر هزار آفرین پای نمره +20 بزایت می زدم و می گفتم همه بچه های کلاس از روی آن بنویسند و آن را در روزنامه دیواری مدرسه در تابلو اعلانات بزنند.
.
*شاید دیر نباشد که به همه جوانان عزیز محل که همه اشان دوست ذارم بگویم :
یک بار این نوشته را بخوانید
مخصوصا این قسمتهایش را:

*
...دیروز پانزدهم بود و امروز شانزدهم و این نشون میده که یه روز از دیروزگذشته و دیگه دیروز به تاریخ پیوسته و دیگه دیروز ی وجود نداره ودیگه امروز دیروز نخواهد بود.
...فکر میکنی تا بحال خدا دوستت نداشته ، وقتی اتفاقات چندسال اخیر را مرور میکنی متوجه میشوی تازه خدا نبست به تو تبعیض هم قائل شده !!
...واما امروز دیروز نیست!!روزها تکرار میشوند باز،اما،اما تکراری نمیشوند!!
.
دعایتان می کنم

درود حاجی
ممنون از اینهمه لطف در حق این نوشته !!
حاجی شک نکنید که اگه ما چارکلمه سیاه مشق اینجا میگذاریم و مورد پسندتان قرار میگیرد همه از لطف شاگردی معلم خوبی مثل شما بوده !!
همیشه مرا دعا کنید، دوست دارم کسانی که دوسشان دارم دعایم کنند!

سید اکبر موسوی یکشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:34

به نام خدا
سلام
می آیم اگر مجالی باشد..

به نام خدا
سلام
می مانم به انتظارتان اگر مجالی باشد..

دریا یکشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 13:14 http://azjensebaranam.blogsky.com

واقعا طرز نوشتنتونو خلی دوست دارم....
خوب حالا سلام به دوست خوب و جنوبی
چطوری؟
امید وارم که خوب و سلامت باشید
بابت فوت نزدیکانتونم تسلیت میگم...
ولی واقعا زیبا به تصویر کشیدید...
در پناه خدا...

فقط میتونم بگم خوشحالم
خب حالا صدتاسلام به دوست خوب و شمالی
خوبم . شما چطورید؟
خدا رفته گان شمارا نیز رحمت کنه . سپاس...
پناه خدا جای خوبیست ممنون

سید اکبر موسوی یکشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 22:14

به نام آنکه ازل و ابد است
وحیدجان بزنم به تخته و اسفند دود کنم دوستان این روزها خوب می نویسند شاید جشنواره فجر حاجی و خانه وبلاگنویسان علی کار خودش را کرده و همه میخواهند جوایز سال دیگه را از همین حالا درو کنند ولی هرچه هست مطالب علی،آرام،مرتضی،...و علیالخصوص خودت را بارها خواندم و باز خواهم خواند به امید سالی خوب در همه زمینه ها برای شما و همه بیشهری ها

سلام سید خوشم میاد زود اومدی خیلی منتظرم ننهادی
ماشالله بچه ها همه خوبند ایشالله خوبترشون بکنه
تا بزرگانی با پشتوانه علمی مث شما در کنار جوانان این محل هستید باید بچه ها بهتر از این باشند !!

چریکو دوشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 00:00 http://cherko.blogsky.com

سلام وحید جان!
می دونی عزیزم ، یه مطلب آماده کردم درباره :
حسن ظن ، حسن بد ...
حسن نمیتونه با بد باشه همچنانکه بد نمی تونه با حسن باشه!!!

آرام میگه چریکو سخته ، امیدورام شما مرا "آسون" یا "نرم" بدونی و با تجزیه و تحلیل واقعیتها ، بتونی بدونی که چه گفتم!
ان شاءالله!

سعی کن پهلو حاجی نشینی ، شما جوونها با داشتن " شور سرکش " و " تلاطمی از آشفتگی" فریب نصیحتهاشون رو می خورید و یواش یواش تغییر موضع و عقیده می دید!
آدم کویومی می خواد حریف حاجی بشه شماها لهوزید ، می بازید!!!
خواه ...
و اما ...
من ، شما ، زن ، مرد ، پیر ، جوان ، دین و دنیا ، درون ذره ای بسیار کوچک از "گذر زمان" هستیم که نه ابتدای آن در ادراک ماست و نه انتهای آن در اختیار ما!
فقط باید همیشه بخاطر داشته باشیم که زمان آینده شاید فردا ، ماه دیگر ، سال دیگر ، 10 سال ، 100 سال ، 1000 سال ، 10000 سال ، 100000 سال یا میلیون سال دیگر باشد ، پس لحظه ما ذره ای از لحظه دنیاست!!!
پایان روضه...
خواندن دعا از شیخ ...
خواندن زیارت توسط حاجی ....
پیدا کردن دمپایی و کفش ...
رفتن از مسجد ...
فراموش کردن...
روز از نو ، روزی از نو ...
...........
شما فراموش نکن امپراطور جان!
باشه؟

سلام عزیز دل
هرچند ولتاژ بالای شما مانع از درک من از کامنت شما شد
ولی
دعای شیخ ها مزه دل آدم نمیده
زیارت خوبه توسط هرکس که خونده بشه
مو با کفش ایمنی میرم مسجد یا دزدگیر روش نصب میکنم خیالم راحته ..
هیچ موقع دلم نمیخواد از مسجد برم..
فراموش نمیکنم..
روزاز نو روزی از نو... اینو قبول دارم
..............
نمیدانم چه چیز را نباید فراموش نکنم چریکوجان!
باشه !

رحمن دوشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 13:08 http://heleyleh.blogsky.com

زیبا بود
چطور میتوان لبخند بر لب داشت
وقتی دیگر...

سپاس
خدایش بیامرزد

آرام دوشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 21:53 http://nerci-2.blogsky.com

درود.
امروز که به دیروزترها نگاه می کنیم می بینیم یه چیزایی اومدن و رفتن. شاید حواسمون نبوده ، شاید نخواستیمش، شاید در حقش کم لطفی کردیم و خیلی شایدهای دیگه. چه خوبه امروز که به دیروزترها نگاه می کنیم سعی کنیم این لحظه رو خرابش نکنیم اینقدر بسازیمش که فردایی که به این دیروز فکر می کنیم حسرتش رو نخوریم و آه نکشیم.
قشنگ نوشتی. یادم انداختی که دوباره پشت سرم رو نگاهی بکنم.
آفرین به قلمت. حاجی بهت 20 رو داده اما من بهت 19 میدم چون یک جا ریتم نوشتتو رعایت نکردی.
مانا باشی.

دوصد درود
اگه امروز میتونیم به دیروز نگاه کنیم چون دیروز هم مثل امروز بوده و گذشته و شده دیروز و اون موقع است که میتونیم در مورد دیروز حرف بزنیم یا تاسف بخوریم یا خوشحال باشیم از خاطره ایی که باهاش حدقل مدتی رو شاد بودیم .
ممنون از لطفت
احسنت از انتقادت فقط جایی که ریتم میفته بهم بگو تا ایشالله دفعات بعدی اصلاح بشه
بازم ممنون

کنجیر سه‌شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 15:34 http://konjir73.blogfa.com

سلام
به نظره من اگه دیروزی در کار نباشه هیچ وقت نمیتونیم پیشرفت کنیم همین دیروز ها هستند که به ما اعتماد به نفس میدن تا رو پای خودمون وایسیم و درست تصمیم بگیریم...و حالا باید امروز رو داشته باشیم
و
امن امروز از پستی که گذاشته بودی خوشم اومد
آفرین
بلاخره آپ شدم
ممنون میشم اگه سر بزنید

فقط و فقط کنجیر

سلامون علیکم یا کنجیر
احسنت زیبا توصیف کردی
سپاس کنجیرخان
آفرین به شما
به به بالخره آپ شدید الان بهت سر میزنم
فقط و فقط حاج احمد

الناز چهارشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 19:24 http://6121372.blogfa.com




به نام و نیرو و یاری افریدگار اورمزد و امشاسپندان و همه ی ایزدان مینو وایزدان گیتی به بخت نیک و فال خوب مینویسم (دادستان مینوی خرد) را به کام ایزدان.


سلام ...
ممنون میشم که وبلاگم سر بزنید و نظر بدید واینبار شما پاسخ مینوی خرد=روح و عقل رو بدید... و بهتر هست که با تامل بخونید .امید وارم استفاده کنید

سلام دخترم
نمیخواد ممنون بشی من خودم سر بهت میزنم
ولی چرا خیلی وقته خبری ازت نیست؟؟
اول میباست متن مرا با تامل میخواندی بعد پیشنهاد خواندن متنت را با تامل میدادی ولی باز هم ما متنت را با تامل میخوانیم دخترم

دریا پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:59 http://azjensebaranam.blogsky.com

خوبیم و دعا گو...
تشریف نیارید به از جنس باران ها...خیس میشوید اساسی

ایشاالله همیشه خوب خرم باشید و دعا گو
تشریف میاریم به ازجنس باران .. حتی اگر سیل مارا ببرد

الناز پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:41 http://6121372.blogfa.com

[گل]
[گل][گل]
[گل][گل][گل]
[گل][گل][گل][گل]
[گل][گل][گل]
[گل][گل]
[گل]

سلام. خوبی وحید جان؟حالا اینارو داشته باش تا چنتا دلیل پیدا کنم...
باز بهت سر میزنم.


سلام خوبم ممنون . حالا تا حدودی قانع شدم تا ببینیم بعدا چی میشه

امید زاهد شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 17:55

سلام همکلاسی گرامی
مطلب شما خوب خواندنی آموزنده مفرح و باعث انبساط خاطر شد.
سعدی:
سعدیا دی رفت و فردا هم چنان معلوم نیست
در میان این و آن فرصت شمار امروز را
به فرمایش امام علی(ع) فرصت ها چون ابر در گذرند.
عمر گران می گذرد خواهی نخواهی
سعی بر آن کن نرود رو به تباهی
دیگر اینکه:
عمر گرانمایه در این صرف شد
تا چه خوریم صیف و چه پوشیم شتا
ای شکم خیره به نانی بساز
تا نکنی پشت به خدمت دو تا
آرزوی بهترین ها را برایتان دارم
صفای وجودتان شاد باشید و ماندگار

درود بی کران بر شما دوست گرامی

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد