بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست

سلام

الان یه لحظه از اتاق رفتم بیرون

جاتون خالی هنوز پام از در بیرون نرفته

بود که بوی خوش بهار نارنج ها چنان نوازشی

بهم دادن که حال کردم ولی حیفم اومد که چرا نمیتونم

تا صبح پای نارنج بشینم و دم وبازدم را با صدای بلند تکرار

کنم.



بیا بیا که مرا باتو ماجرایی هست

بگو گر گنهی رفت و خطایی هست

روا بود که چنین بی حساب دل ببری؟

مکن که مظلمه خلق را جزایی هست

کلام سعدی

آواز همایون شجریان

گوشه بیداد


پانوشت:

شعرهایی که میزارم فقط باید با صدا و آهنگ هایی که خونده شده گوش بدید تا

بتونید اون چیزی که من طراحی میکنم یا مینویسم درک کنید .






نظرات 11 + ارسال نظر
javad یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 00:04 http://www.advice.blogsky.com

سلام از نوشته های زیبایت خوشمان آمد
خوشحال میشم برای تبادل لینک
خبر از شما

سلام
ممنون عزیزم
دیگه دوران تبادل لینک برای ما گذشته
ولی اگه خیلی دوس داری بگو تا لینکت کنم

دریا یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:27 http://azjensebaranam.blogsky.com


ziiiiiiiiba

سپاسسسسسسسسسس

دریا یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:41 http://azjensebaranam.blogsky.com

سلاااااااااام بر دوست مهربان و جنوبی خوبم.........
و مثل همیشه زیبا.....
موفق باشید و سلامت

سلام بر دوست مهربان شمالی من
تو هم مثل همیشه زودتر از همه کامنت گذاشتی
وقتی اسم تورو تو کامنت ها میبینم یاد شعر سهراب میفتم
دوستانی,بهتر از آب روان
وخدایی که در این نزدیک است

حاجی یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 07:33 http://bishehr.com

وحید!
عطر گلهای بهاری نارنج و پیام شور کلامتتان بر بال نسیم صبا از بیشهر به ریشهر روی نمود و دوستی را در شمیم هوش افزای خود به جان آورد . که:
مگو بیا که مرا در فراق شور و شزیست
به یاد زلف و رخت در دلم چه سٍر و سَریست
گناهکارٍ دلم کی حساب کار کنم
جزای مظلمه ام گز دهی زیانکاریست

حاجی!
من بعنوان امپراتوری 2501ساله دستورخواهم دادم خانه تان را پر از گل یاس کنند تا پلی خوش بو شود میان ریشهر و بیشهر و اینکه آیندگان بدانند که ما با بوی گل های آخر اسفند زندگی کردیم و خدا را ستایش کردیم
باد میرفت به سروقت چنار
من به سروقت خدا میرفتم
(سهراب سپهری)

سید اکبر موسوی یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 14:50

به نام خدا
سلام وحید جان،رسما به خاطر عدم توفیق حضور در نمایشت عذر خواهی میکنم.آرزومند سلامتی و موفقیت شما هستم.......
از بعد یلدا با آنکه یکسال بزرگتر میشوم اما احساس جوانی میکنم......
اسفند که میشود از ترس پایان بهار دیارم بچه میشوم،دلتنگ میشوم، بیقرار میشوم و باید مهمانداری کنم،هزار خاطره عاشقانه مهمان دلم میشوند و گاهی ..... بغض میکنم و تنها چاره آواز است و تصنیفی در دشتی یا اصفهان ...... شرحش بذار تا وقت دگر،واین هم تقدیم به تو همه دوستان
دل بردی از من به یغما ای ترک غارتگر من
دیدی چه آوردی ای دوست از دست دلبر سرمن
عشق تو در دل نهان شد دل زار و تن ناتوان شد
رفتی چو تیر و کمان شد از بار غم پیکر من
بار غم عشق او را گردون نیارد تحمل
چون میتوانست کشیدن این پیکر لاغر من
اول دلم را صفا داد آئینه ام را جلا داد
آخر به باد فنا داد عشق تو خاکستر من
....عشق تو خاکستر من....
به یاد او که بهارم با هجرتش خزان است

سلام سید
بابا این چه حرفیه تو بزرگ مایی
سید من از پاییز که نم نمک به سراغ سرما میرویم اسفند و بهارنارنج ها رابه انتظار مینیشنم شبهای صاف و صور فلکی را به انتظار مینشینم و لذت میبرم و زندگی میکنم با اینها
دلی بردی ازمن به یغما
برای من سرشار از خاطره است
ای ترک غارتگر من
سرشار تصاویر از یک برهه از زندگیم
خیلی دوسش دارم
دستگاه شور آواز ابوعطا
فوق العاده ست

علی دوشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 00:56 http://www.mygllf.blogsky.com

سلام
اره بوی بهار نارنج ارامش خاصی به ادم میده
اووووووووووووووووف
وحید اهنگ ها رو بفرس ما هم گوش بدیم
....زیبا بود شاید چون کوتاه بود خوش اومد از نوشتت

سلام حاجی علی اصفهانی
خیلی اووووووووووف
مزد آن گرفت که جان برادر کار کرد
خودت برو پیادش کن
نظر لطفته

سید اکبر موسوی دوشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:32

به نام نقاش هستی
سلام جه بگم؟
که شکستی شیشه خاطره ها را
و فضا مملو از عشق و صدا شد
و گل ابریشم نوازشگر چهره دخترک همسایه
می ژکم من خرم وشاد
در میان هلهه ساحل و دشت
همرم عطر گلها.....
این سیاه مشق ادامه دارد....
من هم اسفند و نوروز برام رویائیه ولی مثل کودکی که آبنباتش رو از ترس تمام شدن با ترس لیس میزنه
حالا تو این روزهای عشق برانگیز زرنگی میکنم و عید رو پیشاپیش تبریک عرض میکنم و این را خدمت همه دوستان تقدیم میکنم.....
ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل بر افروزی(آخرین اجرای زنده یک نفر در توزیون یادت میاد؟،9 سالت بوده بیشتر فکر کن)
بدرود تا درودی دیگر

درودی دگر
سید لطف کن گه گاهی از این بقول خودت سیاه مشق ها بیشتر برایمان بزار تا شاید چراغی شود برای کوچه تاریک ما
آره منم موقعی که مثل این روزها بادهای گرم و هوای گرم روی سوی ما میکنند خیلی دلگیرمیشوم و میترسم و دلهر دارم برای از دست دادن هوا وبوی دم صبح
سید آهنگش یادم نمیاد ولی الان یه چکی کردم دیدم از آلبوم گبند مینا هس.
چو گل گر خرده ای داری خدا راصرف عشرت کن
که قارون را زیان ها داد سوذای زراندوزی

حاجی دوشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:13 http://bishehr.com

آفرین وحید
.
وقتی نظر عارفانه و تغزلی سید و پاسخ زلال و صوفیانه تو را خواندم سرشار شور و شوق به شکرانه وجود چنین دوستان بی آلایشی شدم و گفتم
.
ای کاش غمی نبود و ما خوش بودیم
در مستی و شور و عشق سرخوش بودیم
در پیش نگار جاودان می ماندیم
از عقل کنار و جمله مدهش بو دیم

سپاس حاجی
و بازم هم سپاس حاجی
چون عهده نمی شود کسی فردا را
حـالی خوش دار این دل پر سودا را

مهربون سه‌شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 15:37

خیال بهار نارنج
شما عبارت "خیال بهار نارنج خا ..." را انتخاب کرده اید ، جستجو در فرهنگ لغت برای یک کلمه انجام می شود و لطفا یک کلمه را فقط انتخاب نمائید.
خاطره هات
بوی بهار نارنج دارند
بر من که می گذشتی
شکوفه هات به دلم می بارید
من مست خیال بهار نارنج...
بوسه های پرتقالی
لب های اناری
و
ذست های سبز حاصلخیز.
.
.
باغ گیج از عطر بهار نارنج
هنوز هم
جا برای عاشقی های پرتقالی ات دارد.

من دلم بی تابست
مست یک جرعه بوی بهار نارنج شبانه
مست یک لحظه صفای دیدار
من خودم مهتابم
مست یک خوشه نسیم
در پی بارانم
واگر روزی
ازمیان باران
ناگهانی شاید
تو بهاری دیدی
به او یاد آور
که هزاران بار به او من گفتم
بینظیر
که سلامم را به بوی بهار نارنج برساند
شعر از آرش یوسف دوست
البته باچاشنی دستکاریهای اینجانب

حاجی چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 21:03 http://bishehr.com

وبلاگنویس ارجمند
.
وعده دیدار ما با اهالی بزرگوار ادب و فرهنگ اصیل بیشهر: نویسندگان فرهیخته، شعرای گرانقدر و هنرمندان گرامی در همایش هزارمردان بیشهر - پنجشنبه ساعت 20:30 مورخه 18 اسفندماه - سالن اجتماعات مسجدالرسول(ص) هلیله.
.
منتظریم

ایشالله

kazhal پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 21:44 http://rustayedelam.persianblog.ir/




باز هم آمدی تو بر سر راهم
ای عشق می کنی دوباره گمراهم

در راه،من جوانی را به سر کردم
تنها از دیار خود سفر کردم

دیریست قلب من از عاشقی سیر است
خسته از صدای زنجیر است

دریا اولین عشق مرا بردی
دنیا دم به دم مرا تو آزردی

دنیا، سرنوشتم را به یاد آور
دریا، سرگذشتم را مکن باور

من غریبی قصه پردازم
چون غریبی غرق در رازم

گم شدم در غربت دریا
بی نشان و بی هم آوازم

می روم شبها به ساحلها
تا بیابم خلوت دل را

روی موج خسته دریا
می نویسم اوج غمها را


- - -
کژال-روستای دلم


سلام کژال فوق العاده بود
لذت بردم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد